بررسي تطبيقي «قواميت» و «تنبيه زنان» در تفاسير فريقين (3)


 

نويسنده:محسن علي جاني (1)




 

5. تنبيه بدني زنان
 

1-5. گستره تنبيه بدني زنان نافرمان
 

هيچ مفسري تنبيه بدني را به طور مطلق و بدون حد و مرز قبول نكرده است. در اين مورد مفسران تنبيه بدني را با توجه به خود آيه و روايات وارده درباره ضرب، مقيد كرده اند. قيدي كه همه مفسران و فقها آورده اند، قيد «غير مبرح و غير مدم» است؛ يعني ضرت و تنبيه زن نبايد شديد و موجب جراحت و خونريزي شود. شيخ طوسي در اين خصوص ادعاي اجماع كرده و از امام باقر(ع) روايت كرده است كه ضرب با چوب مسواك باشد. (شيخ طوسي، 3 /191) قيدي ديگر نيز برخي آورده اند و آن قيد «تأديبي بودن تنبيه» است؛ يعني ضرب بايد به قصد تأديب باشد نه براي انتقام شخصي و فرونشاندن خشم خود. (حسيني شيرازي، 95؛ مغنيه، 2 /317). فقهاي شيعي نظير محقق حلي در المختصرالنافع، شهيد ثاني در روضه، صاحب جواهر در جواهر الكلام و امام خميني در تحرير الوسيله- همگي در باب نكاح، مبحث قسم و نشوز- به غير مبرح و غير مدم بودن ضرب تصريح كرده اند.
هيچ كدام از مفسران اهل سنت نيز ضرب را به طور مطلق نپذيرفته و بسياري از آن ها روايات مربوط را هم آورده اند. اينان گفته اند كه ضرب نبايد هلاك كننده باشد و الا مرد ضامن است. تنبيه بايد به قدري باشد كه زن را اصلاح كند و موجب انجام وظيفه اش شود. (كياهراسي، 2 /450) تقريباً همه مفسران اهل سنت قيد غير مبرح و غير مدم را آورده اند.
با توجه به روايات رسيده از اهل بيت عصمت(ع) به نظر مي رسد كه ضرب بايد به گونه اي ديگر تفسير شود كه با روح آيات و روايات هماهنگ باشد.

2-5. شرايط تنبيه بدني زنان نافرمان
 

آيه به صراحت دو شرط براي ضرب بيان كرده است: 1. نشوز زن 2. قصد تأديب. ظاهر آيه شرط سوم را نيز در بر دارد و آن «رعايت ترتيب در برخورد با زن نافرمان» است. همه مفسران شيعي آورده اند كه تنبيه مشروط به نشوز و دوام آن و عدم تأثير دو راهكار قبلي (وعظ و هجر) است و اگر زن به اطاعت درآمد، تنبيه جايز نيست. علاوه بر اين، برخي از
مفسران شيعي قصد تأديب و هدف تنبيه را نيز شرط دانسته اند؛ يعني ضرب بايد به قصد تنبيه و اجراي حق الهي و مطيع ساختن زن باشد نه براي انتقام و رضايت خاطر. (قرشي، 2 /356؛ مغنيه، 2 /317)
برخي ديگر ضرب را از باب «نهي از منكر» جايز دانسته اند كه به حكم قرآن (توبه، 71؛ آل عمران، 140) وظيفه اي همگاني و عمومي است. بر اين اساس، تنبيه را مشروط به شرايط مذكور در باب امر به معروف و نهي از منكر كرده اند. (حسيني شيرازي، 95)
روشن است كه نه قرآن، نه سنت و نه عقل، هيچكدام اجازه تنبيه مطلق به مردان را نداده است و تنبيه فقط به منظور اجراي عدالت و حكم الهي است كه مايه حيات انسان هاست.
مفسران اهل سنت نيز تنبيه را مشروط گرفته اند. رعايت ترتيب در برخورد، عدم تأثير وعظ و هجر، وقوع نشوز، خطر فساد و فروپاشي خانواده، سازنده بودن و اصلاح گري ضرب، قصد اقامه و برپايي معاشرت بين زن و مرد از جمله شرايطي است كه مفسران اهل سنت ذكر كرده اند. (ر.ك: سيد قطب، 2 /654، ابن عاشور، 4 /118 و ديگران). ابن عاشور گفته اگر مرد براي اصلاح تنبيه نكرده باشد و از حد عبور كند، متجاوز و مشمول آيه اعتدا و مقابله به مثل است. (ابن عاشور، 4 /118؛ آيه اعتدا: بقره، 194).

3-5. فلسفه ي تنبيه زنان
 

اينكه چرا قرآن اجازه تنبيه به مردان داده است، مطلبي نيست كه از ديد مفسران پنهان مانده باشد. اينان بلحاظ مسائل روز جامعه به پاسخ پرداخته اند. پاره اي از مفسران شيعي مي گويند كه تنبيهي كه موجب بقاي خانواده شود، بهتر از انهدام خانواده با عواطف و احساسات بيجاست (حسيني شيرازي، 95). دليل اصلي اجازه تنبيه را مفسران شيعي، حفظ خانواده، نياز خانواده به نظم و انضباط، جلوگيري از طغيان، تجاوز و هرج و مرج مي دانند. (ر.ك: قرشي، 2 /356؛ مدرسي، 2 /75-73؛ مكارم، 3 /374 و...). اگر قرار باشد كه به دنبال هر نافرماني اي، شوهر به دادگاه برود و شكايت كند، اسرار خانواده بر سر زبان ها مي افتد، در حالي كه حفظ اسرار خانواده لازم است (ر.ك: قرشي، 2 /356).
برخي از مفسران شيعي دليل ديگري هم آورده اند و آن اين است كه در اصطلاح روانشناسي، در زنان يك عارضه انحراف جنسي و رواني به نام «مازوشيسم» وجود دارد كه جز با خشونت قابل معالجه نيست. و لذا تنبيه مي تواند يك مداواي روحي باشد. مازوشيسم همان بيماري «آزار طلبي» است. (ر.ك مكارم، 3 /373؛ قرشي، 2 /357)
با اين حال بايد دانست كه دستور به تنبيه زنان، دستور واجب و لازم نيست. بلكه دستور جواز و اباحه است و به اتفاق، مفسران «نزدن» را بهتر مي دانند (مغنيه، 2 /317). حال اگر مرد نيز نشوز كرد- در صورت شكايت زن- حكومت اسلامي با مرد برخورد خواهد نمود تا حق زن ضايع نشود. (قرشي، 2 /357؛ مكارم شيرازي، 3 /374).
در منابع تفسيري اهل سنت نيز چند دليل براي اجازه تنبيه به مردان آمده است. از جمله اينكه زوجه ناصالح و منحرف اگر اصلاح نشود، موجب فساد دين و ايمان شوهر مي شود. (ابن عربي، 1 /421). مفسر ديگري به اهميت نظام خانواده و تنظيم و حفظ آن اشاره كرده و مي گويد كه حفظ خانواده در درجه اول نياز به يك اقدامات داخلي دارد (وعظ، هجر، ضرب) و اگر اين اقدامات پاسخ نداد، نوبت به اقدامات خارجي مي رسد. (حكميت، طلاق و دادگاه). (سيد قطب، 2 /649) سيد قطب نيز از بيماري مازوشيسم- به نقل از آلكسيس كارل- اشاره كرده ولي خود او باور قطعي به اين موضوع ندارد. (ر.ك: سيد قطب، 2 /654).
در نظر برخي از مفسران سني در روايات مربوط به ضرب، گاهي عرف برخي طبقات مردم مراعات شده و يا عرف برخي قبايل و... و مردم دراين مورد (ضرب) متفاوتند. اعراب بدوي، زدن زن را تجاوز نمي شمردند و زنان آن ها هم تنبيه را خارج از عدالت نمي دانستند (اهانت نمي دانستند)... و بايد براي زدن حدي تعيين شود و آن را فقه بيان كند. (ابن عاشور، 4 /116) اينان نيز مانند مفسران شيعي، به فساد خانه و لزوم بيرون كردن فساد از آن اشاره كرده و گوشزد مي كنند كه نبايد به حرف هاي غرب زدگان در اين مورد توجهي كرد، چرا كه غربي ها مرد را كه رئيس خانواده است تحقير كرده و تبديل به مرئوس كرده اند و در عمل اصرار بر نشوز دارند و به نصيحت زن و هجر او فرا نمي خوانند. (مراغي، 5 /29). مراغي مي گويد كه اگر تهذيب و خود ساختگي، مردان و زنان را فرا گيرد و هر كدام حقوق خود را بدانند و دين بر جان ها سلطنت داشته باشد، ديگر نيازي به هجر و ضرب نيست و ما مأموريم كه با زنان غير فاسد با رفق و مدارا رفتار كنيم و روايات بسياري به رعايت حال زنان سفارش كرده است. (مراغي، 5 /29). اينان- اهل سنت- نيز ضرب را مباح دانسته و در عين حال نزدن را بهتر مي دانند. (ر.ك: ابن عاشور، 4 /116؛ فخر رازي، 10 /72؛ ابن عربي، 1 /420). ابن عربي از عطا نقل مي كند كه او اصل تنبيه بدني را رد كرده و معتقد است كه مرد پس از امر و نهي زن، او را نمي زند بلكه بر او خشم مي گيرد؛ اما قاضي حرف عطا را رد مي كند. (ابن عربي، 1 /420) ابن عاشور پيشنهاد مي دهد كه هر گاه حاكمان به اين نتيجه رسيدند كه شوهران نمي توانند مجازات هاي شرعي را در جاي خود انجام دهند و از حدود
آن اطلاع ندارند، اجراي مجازات ها را به دست خود بسپارند و به شوهران اعلان كنند كه هر كس كه همسرش را بزند مجازات مي شود. (ابن عاشور، 4 /119)
البته در منابع تفسيري شيعي نيز ديديم كه امام علي(ع) با مرد متجاوز برخورد كردند و صاحب تفسير «من هدي القرآن» نيز بر زن واجب كرده بود كه در صورت هجوم و حمله ظالمانه مرد از خود دفاع كند و اگر دفاع نكند، مشرک و بنده طاغوت است.

6. قواميت و روايات تفسيري
 

در خصوص آيه قواميت، در منابع تفسيري شيعي چهارده روايت و در منابع تفسيري سني پنجاه روايت وارد شده است. روايت تفسيري اين آيه به چند دسته تقسيم مي شوند: 1. روايات مربوط به قواميت؛ 2. روايات مربوط به ضرب؛ 3. روايات مربوط به ساختار روحي و اخلاقي زن؛ 4. روايات مربوط به آفرينش زن؛ 5. روايات مربوط به مدارا با زن.
در خصوص قواميت در منابع تفسيري شيعي يك روايت پيرامون شأن نزول آيه آمده است كه در بحث هاي بعدي به اجمال درباره آن صحبت خواهد شد. روايتي هم از امام حسن(ع) و ايشان از پيامبر(ص) نقل كرده اند كه فضل مردان بر زنان را همچون فضل آب بر زمين و آسمان بر زمين مي داند و اينكه اگر مردان نبودند، زنان آفريده نمي شدند. (فيض كاشاني، 1 /208؛ حويزي عروسي، 1 /477) در روايتي ديگر شخصي يهودي از پيامبر(ص) درباره علت قواميت مردان بر زنان مي پرسد كه حضرت مي فرمايد: «خدا آدم را از گل آفريد و از زيادي آن حوا را آفريد. اول كسي كه زنان را اطاعت كرد، آدم بود. خدا او را از بهشت پايين فرستاد و فضل مردان را بر زنان- در دنيا- بيان كرد». دراين روايت به بحث ايام عادات ماهانه و نماز نخواندن زن ها و اينكه مردان اين گونه نيستند، اشاره شده است. يهودي هم در آخر به پيامبر مي گويد: راست گفتي محمد! (حويزي، 1 /477) علامه طباطبايي(ره) نيز روايتي از درالمنثور سيوطي نقل مي كند كه زني نزد پيامبر مي آيد و از مشكلات زنان و راحتي مردان و اينكه زن ها از بسياري از مسائل اجتماعي محروم هستند، ولي مردان خير؛ سخن مي گويد و در آخر مي پرسد كه آيا در اجر و پاداش، شريك مردان هستيم؟ پيامبر(ص) فرمود كه به خانه ات باز گرد و به زنان ديگر اعلام كن كه نيكو شوهر داري شما زنان و جلب رضايت مرد، مساوي با تمام كارهايي است كه نام بردي (يعني: عيادت، جهاد، تشييع جنازه و...) (طباطبايي، 4 /350) علامه همچنين از زراره نقل مي كند كه مردي از حضرت باقر(ع) پرسيد كه شخصي به زنش مي گويد: امور تو به دست خودت باشد. فرمود:
چگونه چنين چيزي مي توان گفت؟ خداوند فرموده است: الرجال قوامون... اين كار درست نيست. (طباطبايي، 4 /348) اين روايت، قواميت را يك تكليف مي داند نه يك حق و قابل واگذاري. روايت قبلي جايگاه زن و مرد را به خوبي ترسيم كرد و اينكه امور اجتماعي و سياسي در درجه اول وظيفه مردان است. روايت يهودي هم رد پاي اسرائيليات در آن ديده مي شود. روايت اولي در خصوص فضل مردان بر زنان، تشابه كامل زن و مرد را رد مي كند، نه اينكه سلطه مطلق مرد را ثابت كند.
روايات ديگري هم داريم كه مي گويند: زن گلي است نه قهرمان (كليني، 5 /510)؛ و يا زن مهره بازي است، آن را تباه نكنيد (كليني، 5 /510) (طباطبايي، 4 /350). اين روايات ماهيت قواميت را اين گونه مي شكافد كه قواميت به معناي حمايت و صيانت از زن است.
در منابع تفسيري اهل سنت، بيش تر روايات را از ابن ابي حاتم در تفسير القرآن العظيم 0قرن چهارم) آورده است. او چهل و هفت روايت از صحابي ذكر كرده كه برخي از آن ها مربوط به قواميت است. ساير منابع اهل سنت نيز همگي چندين روايت آورده اند و همه آن ها شأن نزول را ذكر كرده اند. همچنين رواياتي آورده اند كه قواميت مردان را تأييد مي كنند، ولي نه به معناي سلطه مطلق. جصاص نقل مي كند كه پيامبر فرمود: زن، شاخه اي كج است كه وقتي بخواهي آن را «راست» كني مي شكند، اما رهايش كن تا از او بهره منده شوي. (جصاص، 3 /150) در حديث ديگر از نقص زن در دين و عقل و ايام حيض و ترك نماز و روزه و شهادت او كه نصف شهادت مرد مي باشد، سخن رفته است. (ابن عربي، 1 /416) نيز پيامبر در حديثي مي فرمايد: اگر كسي را به سجده براي كسي ديگر امر مي كردم، زن را به سجده شوهرش امر مي كردم، به خاطر بزرگي حق شوهر بر او. (ابن كثير، 2 /257؛ آلوسي، 3 /24) ابن كثير و جصاص روايات زيادي نقل كرده اند. بيش تر روايات ايشان حول شأن نزول مي چرخد. البته در جايي ابن كثير از رسول خدا(ص) نقل كرده است: هرگز قومي كه والي ايشان زن است، رستگار نمي شود. (ابن كثير، 2 /256) و روايت اولويت مردان را در تصدي امور اجتماعي مي رساند.

پي نوشت ها :
 

1. عضو هيئت علمي مؤسسه آموزش عالي ارشاد دماوند و دانشجوي دكتري مدرسي معارف اسلامي
نشاني الكترونيكي: Mohsenalijani 47@ gmil.com
* تاريخ دريافت مقاله: 2/2 /1389
* تاريخ پذيرش مقاله: 30 /2 /1389
 

منبع: نشريه علوم ومعارف قرآن کريم، شماره 6.